بیتل جوس با این که از اولین آثار برتون است، اما بعد از فیلمهایی همچون ماهی بزرگ و ادوارد دست قیچی، جزو شاخص ترینهای کارنامه اش محسوب میشود: فیلمی آکنده از ایده های ناب فانتزی درباره دنیای بعد از مرگ و مناسبات مربوط به عالم ارواح و ارتباطشان با زنده ها. فیلم مانند اغلب کارهای برتون با فضایی رئال شروع میشود. زوجی برای خرید از منزل خارج میشوند و در حادثه ای پیش پاافتاده، اتومبیلشان به دریاچه سقوط میکند و میمیرند. از اینجا به بعد، ماجراها از منطق واقعیت فاصله میگیرند و حتی کار (در قسمتهایی مانند محوطه خارج از منزل که یک در به تنهایی وسط فضا معلق است و یا راهروهای شبیه به تابلوهای پیکاسو) به مرز سوررئالیسم میرسد. ویژگی اساسی فانتزی های بیتل جوس، رویکرد ساده و انیمیشنی تیم برتون در پردازش و ترسیمشان است؛ انگار که همه این شمایلهای غریب، از مار غولپیکر وسط بیابان برزخ گرفته تا موجودات عجیب الخلقه ای که برای تعیین سرنوشتشان در صف انتظار هستند، به عمد ظاهری کارتونی و مقوایی دارند و از به کارگیری جلوه های ویژه پیشرفته برای خلقشان پرهیز شده است. در این زمینه، ماکت مقوایی مرد داستان که از شهر کوچکشان نمونه برداری شده است، محور اساسی این فضا است. اولین نمای فیلم، با همین ماکت رقم میخورد و اصلیترین برخوردهای بین ارواح نیز در تداخل جذاب دنیای ماکت و دنیای واقعی شکل میگیرد، به نحوی که مثلا موقع حفر یک قبر، به جای گل و خاک، خرده مقوا و کاغذ از عمق گور بیرون میآید!
در کنار این موقعیت سازیهای خلاقانه، شخصیتها نیز از مهمترین امتیازهای اثر هستند. ترکیب زوج دوست داشتنی اصلی داستان با خانوادهای مرکب از زنی پرافاده، مردی سودجو و دختری افسرده و مواجهه همگی اینان با روح شریری که نام فیلم از اسم او اقتباس شده است، شبکه شخصیتی پرتنوعی را ایجاد کرده است که پتانسیل بالای داستان و روابطی که موتور روایت را به شکلی پرقدرت پیش میبرند از آن تغذیه میکنند.
جک اسکلینگتن، شاه هالووین تاون( شهر هالووین) ، شهر کریسمس را کشف می کند اما چیزهای عجیب و غریبی در آن جا رخ می دهد.
سیزده سال پس از نخستین نمایش در 1993، اثر کلاسیک استاپ موشن هنری سلیک ، سه بعدی شد و در کمال شگفتی این تکنیک به شکل درخشانی با استاپ موشن سازگار است.
شخصیت ها از پرده بیرون می زنند و در قالب سه بعدی قصه را به خوبی جلو می برند. البته در روند تبدیل به سه بعدی تصویر قدری مات شده و پرپر می کند. موسیقی فیلم هنوز هم گیرا و شنیدنی است.
نمی شود یک فیلم خوب را در پستو نگه داشت. پس از تاثیرگذاری بر مخاطبان گروه های سنی مختلف با همان نسخۀ دو بعدی، فانتزی سیاه هنری سلیک که قصه اش محصول ذهن نا آرام تیم برتون است در حکم موش آزمایشگاهی یک فناوری تازه ظاهر شده است.
پس از نمایش موفق نسخۀ سه بعدی یک نسخۀ چهار بعدی! در سال 2010 در لس آنجلس به نمایش در آمد که ایرادهای جزیی نسخۀ سه بعدی را نداشت.
سال 2001 والت دیزنی تصمیم گرفت دنباله ای بر فیلم سال 1993 بسازد اما می خواست به جای تکنیک استاپ موشن سراغ انیمیشن کامپیوتری برود. تیم برتون دیزنی را متقاعد کرد که از خر شیطان پیاده شود. او گفت: " دنباله سازی و این جور چیزها کابوس من است و همیشه از ان گریزان بوده ام."
اولش وینسنت پرایس را برای گفتن نقش بابا نوئل انتخاب کرده بودند اما پس از مرگ همسر پرایس، حال او روز به روز بدتر سد و صدایش کیفیت و قوت قبل را نداشت . در نهایت با نهایت تاسف او را کنار گذاشتند.
قصه / شعر اولیه ای که تیم برتون در اوایل دهۀ 1980 نوشته بود سه صفحه بود و فقط سه شخصیت داشت: جک، زیرو و بابا نوئل. بقیۀ شخصیت ها را فیلم نامه نویس ها خلق کردند.